عشق جنگی من

پارت 14
لباس ها شن رو پوشیدن و رفتن
_به به عجب بیبی جذابی
+ساکت شو
_اگر دزدیدنت تقصیر من نیست ها
+باش منم وقتی از پدر شدن محرومت کردم تقصیر من نیست ها
_غلت کردم
+خوب باش
_میخوام بهت بگم اونجا چیکار کنی اوکی
+شروع شد 😑
_یک من وقتی بهت میگم بیبی تو باید بهم بگی ددی اوکی
+اهههه
_دو از پیشم جم نمیخوری و با هیچ کس گرم نمیگیری چون انغدر خوشگلی میترسم ب دزدنت
+اوفففف خب😑
_و بعدش بزا فکنم اها باید درست باهم بازی نقش دوست دختر و دوست پسر رو بازی کنیم اوکی
+خب
_و بعدش تفنگ مه همراهت داری درسته
+اوهوم
_ میگن که امروز روزیه که یک مرد شرور میاتش و ممکنه اون باشه وقتی که چراغا خاموش شدن اون مرد ظاهر میشه
+باید حواسمون خیلی جمع باشه
_اوهوم
+ولی خوب کلی آدم آوردی دیگه هوممم
_نزدیک 158تا آدمن
+فاخخخ
_با کلی اسلحه و بمب
+عجب مغزی 😑
_مغزم خیل خوبه میدونم قابلت رو نداره
+میگم
_ها
+ما اومدیم اینجا تو ماشین حرف بزنیم یا بریم جشن خب اگر اومدیم حرف بزنیم این همه لباس نمیپوشیدم
_اِ راستی ها بریم بریم ولی لبم
+نمیخوای که پر رنگ ترش کنم ها
_ن ممنونم داریم میریم
دیدگاه ها (۰)

عشق جنگی من

عشق جنگی من

عشق جنگی من

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

پارت ۳۳ فیک دور اما آشنا

ارباب مرگبار من پارت ۵(این قسمت چون اسمات داشت اونایی که می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط